loading...

سایت تفریحی وسرگرمی آسیافان

پدری با دو فرزند کوچکش مشغول قدم زدن در پیاده رو بود.پدری با دو فرزند کوچکش مشغول قدم زدن در پیاده رو بود.پسر بزرگتر پرسید: پدر جان ما چرا اتومبیل نداریم؟پدر گفت : من یک پدر زن ثروتمند پیر دارم، اگر ا

آخرین ارسال های انجمن

آرزوی جالب (داستان)

naser بازدید : 855 یکشنبه 23 اسفند 1394 : 18:41 ب.ظ نظرات (0)

پدری با دو فرزند کوچکش مشغول قدم زدن در پیاده رو بود.

پدری با دو فرزند کوچکش مشغول قدم زدن در پیاده رو بود.

پسر بزرگتر پرسید: پدر جان ما چرا اتومبیل نداریم؟

پدر گفت : من یک پدر زن ثروتمند پیر دارم، اگر او فوت کند، ثروتش به مادر زن من خواهد رسید، پس از آنکه مادر زنم هم مرد، ثروت او به ما رسیده و من خواهم توانست که یک ماشین برای خودمان بخرم.

 پسر کوچک ، پس از شنیدن حرف پدر گفت: پدر جان، من پهلوی شما خواهم نشست.

 پسر بزرگتر با ناراحتی جواب داد : تو  باید عقب بنشینی، جای من در جلو می باشد.

دو برادر ناگهان شروع به دعوا و کتک زدن همدیگر کردند.

پدر که خیلی عصبانی شده بود، گفت: بیایید پایین ،بچه های بی تربیت.

تقصیر من است که شما را سوار ماشین کرده ام.

منبع:beytoote.com

مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • موضوعات

  • سرگرمی
  • آرایش وزیبایی
  • فرهنگ وهنر
  • آشپزی وتغذیه
  • روانشناسی
  • زندگی زناشویی
  • بازار
  • سلامت
  • کامپیوتر واینترنت
  • تصاویر
  • دنیای مد
  • آهنگ
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 1600
  • کل نظرات : 504
  • افراد آنلاین : 20
  • تعداد اعضا : 2116
  • آی پی امروز : 179
  • آی پی دیروز : 475
  • بازدید امروز : 912
  • باردید دیروز : 2,617
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 5
  • بازدید هفته : 912
  • بازدید ماه : 37,900
  • بازدید سال : 245,114
  • بازدید کلی : 7,324,807