ما ز هر صاحب دلی یک رسته فن آموختیم / عشق از لیلی و صبر از کوه کن آموختیم / گریه از مرغ سحر، خود سوزی از پروانه ها / صد سرا ویرانه شد، تا ساختن آموختیم
اگه دلتنگی باشی تو، مثل بارون شروع میشم / که با هر قطره اشکت، منم که زیرو رو میشم / همیشه ساده رنجیدی، همیشه سخت بخشیدی / تور میبخشم این لحظه، شاید بازم منو دیدی دوباره
همیشه با غمت من در ستیزم / به این خاطر همیشه اشک میریزم / روی هر برگ گلی این را نوشتم: تویی امید من تنها عزیزم
می مونم یه همنفس برای تو / میریزم زندگیمو به پای تو / میخونم از عشق بی مثال تو / نمیشه غافل باشم از حال تو
تعجب نکن اگر شعر تازه ای برایت نمینویسم! هیچ مدادی، وقتی خیس میشود... نمی نویسد
عاشق تر از همه ی ما موش کوری است که زیبایی جفتش را چشم بسته باور دارد
بی پنجره ای، غریبه ای در وهمی / عشق است اگر از آن نداری سهمی / فهمیدن عشق عاشقی میخواهد / در عشق سالهاست که فتوا عوض شده است
از دور می بوسمت با چشمی تر خداحافظ / مرا باور نکردی میروم دیگر خداحافظ / مرا لایق ندیدی تا بپرسی حال و روزم را / برو با دیگران ای بی وفای دلبر خداحافظ