مادری برای دیدن پسرش به محل تحصیل اون یعنی لندن رفت !
اونجا بود که متوجه شد یه دختر انگلیسی با پسرش هم اتاقیه !
مثل همه ی مامانای مسئول ایرانی کلی مشکوک شد ،
اما پسرش گفت : من میدونم چه فکری میکنی مامان !
ولی این دختره فقط هم اتاقیه من...ه !
یه هفته بعد از برگشتن مامان مسعود ،
دختره به پسره گفت : از وقتی مامانت رفته قندون نقره ی من گم شده !
یعنی مامانت اونو برداشته ؟
پسره گفت : غیرممکنه ولی بهش ایمیل میزنم !
تو ایمیل خودش نوشت : مامان عزیزم !
من نمیگم شما قندونو از خونه ی من برداشتی ، و درضمن نمیگم که برنداشتی !
اما واقعیت اینه که از وقتی شما رفتی تهران قندون گم شده !
با عشق … مسعود !
روز بعد ایمیل مادر مسعود : پسر عزیزم! من نمیگم تو با ویکی رابطه داری،
و در ضمن نمیگم که رابطه نداری ! اما واقعیت اینه که اگه اون حداقل یه شب تو تختخواب خودش میخوابید ،
حتما تا حالا قندونو پیدا کرده بود !
با عشق … مامان